یک سالگی
هنوز به تنهایی خودت راه نمیری البته میتونی ولی میترسی هر روز برای ما یه دلبری جدید میکنی خاله مهناز بهت بوس فرستادن رو یاد داده دستت رو میذاری رو لبت بعد میاری جلو ولی هنوز بلد نیستی فوت کنی قربونت بشم اینم یه عکس از بوس فرستادنت هست عروسک های خاله مهناز رو میخوابونی بغل میکنی میگی پیشی پیشی جدیدا دیگه مامان جون نمیتونه رو پا بخوابونتت با چادر به پشتش میبنده یه ذره که راه میره سریع میخوابی انگار که شرطی شده باشی البته وقتی خونه ایم ببینی من دارم میخوابم میای پیشم دراز میکشی کم کم خوابت میبره عاشق آب بازی و حموم رفتنی برای اولین بار یه دست لباس برات دوختم اینم عکس اش بد نشد ایشالا دفعه های بعد ...